سهمی از عشق به قلم راضیه نعمتی
پارت سی و سوم
زمان ارسال : ۳۵۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
فصل 17
مرتضی تازه به خانه رسیده بود که گوشیاش زنگ خورد. آن را از جیب درآورد و بالا آورد. با دیدن شمارهای که ناشناس بود لحظهای مکث کرد سپس گوشی را کنار گوش برد و جواب داد:
ـ بله؟
صدای آشنای دخترانهای در گوشی پخش شد:
ـ سلام استاد.
مرتضی غافلگیر از شنیدن صدایی که تقریباً امیدی به گفتگوی مجدد با او نداشت بیاختیار لبخند زد و با لحنی شوخ پرسید:
ـ میتون
Zarnaz
۱۹ ساله 10عالییی عالیییی😍چقدر این دو زوج بهم میانننن😍💃😘❤️