طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت سی و هفتم
زمان ارسال : ۱۲۸۴ روز پیش
آسمان را ابرهای سیاه فراگرفته بود و باران نرمنرمک میبارید. احمدآقا کلید را توی قفل چرخاند و پا به حیاط گذاشت؛ پشت سرش زهراخانم، نوید، نسیم و ناصر هم وارد شدند. نسیم به محض ورودش به خانه، حینی که شال را از روی سر برمیداشت رو به نوید گفت:« کارِت دراومده نوید؛ تک دختر با سه ت
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
عسل
۱۶ ساله 30دوست به بی معرفتی پریدخت تا حالا ندیده بودم