پارت پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۳۱۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

شب همه دور میز شام جمع بودیم. حال همه‌‌امان خوب بود جز پدرم! خیلی دلم می‌‌خواست بدانم که علت ناراحتی‌‌اش چیست اما وقت پرسیدن این سوال نبود. شام که تمام شد من و طناز ظرفها را جمع کردیم و شستیم. پدرم آشپزخانه آمد و گفت:
ـ طناز! چند لحظه میای کارت دارم.
من و طناز متعجب به پدرم نگاه کردیم. طناز چشمی گفت و به هال رفت. من هم کنجکاو دنبالشان رفتم. پدرم مقابل طناز ایستاد و با لحن پوزش خواها

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی مرضیه جونم 😍چقدر طناز خوب شده دوستش دارم😍کاشکی یه بلایی سر ندا بیاد خوب بشه🙈

    ۶ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    دخترمون سر به راه شده ولی مادرش حالاحالاها با هدیه کار داره😔💖

    ۶ ماه پیش
  • آمینا

    00

    ندا فهمیده دل داداشش گیرِ به هدیه میخواد یجوری ازناصر و هدیه فاصله بگیره . چقدر ناراحت کننده که نیت خیر آدمها رو نمیشه دید و زود مورد قضاوت واقع میشن

    ۱۱ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    بعد یه عمر زندگی چه راحت همسرشو قضاوت کرد،یه عمر حفظ ظاهر کرد بلاخره باطنشو نشون دادممنون نویسنده جان

    ۱۱ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    💖

    ۱۱ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    و اینکه ندا فکر می‌کنه همه چیز همسرش دخترشه و خودش و طناز براش مهم نیستند و همین‌ها زمینه بروز اختلاف بینشون شده.

    ۱۱ ماه پیش
  • آمینا

    00

    نه اینکه ندا خودش رابطه خوبی با هدیه نداره جلو باباش خوبه ولی در تنهایی کنایه میزنه فکر میکنه ناصر هم تو رابطه اش با طناز همینجوریه و نقش بازی میکنه (کافر همه رو به کیش خود پندارد)

    ۱۰ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    👌

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.