آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت پنجاه و پنجم
زمان ارسال : ۳۱۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
فصل 25
توی اتاقم ایستاده و از پشت پنجره به قطرات باران ریزی که در حال باریدن بود نگاه میکردم.کجا بود؟! چه میکرد؟! آه که چقدر دلتنگش بودم! به یاد حرفهای طناز در نامهاش افتادم که از چشمان نوید خوانده بود به من علاقهمند است. آیا واقعاً حقیقت داشت؟! چرا نمیتوانستم فراموشش کنم و نبودش دلتنگترم میکرد؟! به یاد روزهای کاریامان افتادم. چقدر دوست داشتم که زودتر بر میگش
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
روژین
00بنظرم ندا متوجه علاقه نوید و هدیه شده و میترسه برادرش با عشق به هدیه از اون دور بشه و دوباره ندا تنها بشه