پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت سی :
ههی دوم را گفت و یکدستی فرمان را چسبید:
-رگ درکش پاره شده.
-تو با خودت درگیری. بهخاطر فشاری که روته.
-خوبه باز یه حرف درست گفتی.
-من اگه نمیفهمیدم حست بهم چیه، هرگز اینهمه تحقیر و کنایهاتو به جون نمیخریدم.
-منت گذاشتی زنگ میزنی قهرمان.
-بس نیست پنج سال مسخرهبازی؟
-نمیدونم من نمیفهمم یا روی تو خیلی زیاده.
-ولکن این حرفا رو. دو
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۹۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آمینا
10واقعا مادر گرشا راست میگه (اگه الان الیسا بیاد در خونه میگه بفرما خوش اومدی) من دوست ندارم آخرش الیسا برگرده و گرشا قبولش کنه گرشا باید دوباره عاشق بشه و الیسا به خاطر از دست دادن گرشا بسوزه🥲🥲🤫🤫