پارت پنجاه و سوم

زمان ارسال : ۳۱۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

تا رسیدن به خانه پارسا فقط زیر لب ذکر می‌‌گفتم و از خدا سلامتی طناز را می‌‌خواستم. نوید هم دست کمی از من نداشت. با سرعت سرسام آوری در حال رانندگی بود و هیچ نمی‌‌گفت. به خانه پارسا که رسیدیم فوراً پیاده شدیم. به سمت زنگ رفتم و چند بار زنگ در آپارتمان پارسا را فشردم اما کسی جواب نداد. هراسان به نوید نگاه کردم:
ـ باز نمی‌‌کنه!
نوید با استیصال به در بسته خانه نگاه می‌‌کرد و در فکر ر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    ایشالله به هدیه میرسه همه روزهای سخت زندگیش یادش میره🙏🥰💃🥳

    ۷ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    واقعا فقط هدیه و نوید لایق همدیگه هستند البته اگه ندا بذاره🙂♥️

    ۷ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    وایییی چقدر خوب درسته ازش خوشم نمی آمد ولی گناه هم داشت بمیره چقدر خوب که حالش خوب شد دوستش دارم که از عشق بین نوید و هدیه باخبر شده 😪❤️آخی دلم برای نویدسوخت چقدر سختی کشیده🥺

    ۷ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    نوید مثل یک کوه محکم و با استقامته👌

    ۷ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    خوانندگان عزیزم با عرض پوزش دیشب به جای پارت ۵۳ پارت ۵۴ براتون ارسال شد. امروز درست شد. یکبار دیگه پارت ۵۳ رو مطالعه کنید. پارتی که زرناز جان نظر گذاشته درسته.

    ۷ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    واقعا خدا رو شکر که به خیر گذشت

    ۱۱ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    💖

    ۱۰ ماه پیش
  • آمینا

    00

    خداروشکر به خیر گذشت دختره نفهم

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.