پارت پنجاه و یکم

زمان ارسال : ۲۶۹ روز پیش

با باز شدن قفل در نگاه هردویمان به سمت در رفت. ندا داخل آمد و با دیدن ما دو تا غافلگیر شد.

ـ نوید! خیلی وقته اومدی؟

از جا برخاست و لبخندی تحویل ندا داد و گفت:

ـ همین الان.

ندا لبخندی بر لب نشاند و گفت:

ـ خیلی دلم ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید