آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت پنجاه و یکم
زمان ارسال : ۳۲۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
با باز شدن قفل در نگاه هردویمان به سمت در رفت. ندا داخل آمد و با دیدن ما دو تا غافلگیر شد.
ـ نوید! خیلی وقته اومدی؟
از جا برخاست و لبخندی تحویل ندا داد و گفت:
ـ همین الان.
ندا لبخندی بر لب نشاند و گفت:
ـ خیلی دلم برات تنگ شده بود!
و به سویش آمد و در آغوشش گرفت. نوید بازوهای ندا را فشرد و ابروهایش را با نگرانی در هم داد:
ـ چرا انقدر لاغر شدی؟
تازه متوجه ندا شدم. نوید
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مرضیه نعمتی | نویسنده رمان
خوشحالم که انقدر با شخصیتها ارتباط نزدیک برقراری کردی عزیزم. انشاالله تا آخر دوسش داشته باشی♥️🙏🌹
۷ ماه پیشسارای
00من رمان دیگه شماروهم میخونم حوراو مرتضی اونم خیلی دوست دارم ، ومیخوام بقیه رمان های شماروبخونم، ولی حیف که نمیتونم اشتراک رو تهیه کنم وباید هفته منتظرم پارت باز شده بمونم
۷ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
ممنون نازنین💕نویسنده حورا و مرتضی خواهرم راضیه نعمتی هست. شرمنده امکان رایگان نیست چون هر دو کتاب چاپ شده هست. مبلغ عضویتشون زیاد نیست. درخواست بدین تا تخفیف بدم.
۷ ماه پیشاسرا
01هدیه میدونه نظردرباره اش چیه نبایدعکس العمل نشون بده
۷ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
👌🌺
۷ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00عالییییی بود مرسیییی مرضیه جونم 💋💋ایول نوید به قول هدیه به هدیه فکر کن ترنم مرنم ما ونمیشناسیم😁🤪❤️
۷ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
دقیقا😆 فقط هدیه و نوید مال همن. نباید پای کسی بیاد وسط♥️
۷ ماه پیشروژین
10ای جان دلم هدیه چقدر ذوق زدگیشو دوس دارم ایشالا به نوید برسه🤲البته اگه ندا بزاره 👿بخدا تو هردو رمان از دست ندا و شکوه ریزش مو گرفتم خدایا به نویسنده کمک کن هردو تاشونو بکشه الهی آمین
۷ ماه پیشمرضیه نعمتی | نویسنده رمان
عزیزم♥️میفهمم چی داری میکشی. این دو تا زن فکر نکنم دیگه تو داستانهای بعدی من تکرار شن🙂
۷ ماه پیشآمینا
00کاش هدیه حداقل به نوید بگه طناز میخواد چیکار کنه تبعات این نگفتن بدتر از گفتنشه بیچاره هدیه و پدرش چقدر قراره توهین بشنون
۱۱ ماه پیش
سارای
10عالی بود من وقتی این رمان رو میخونم حس میکنم منم بینشون هستم، دستتتت طلاااامرضیه جونم 😘😘😘❤