پارت چهل و پنجم

زمان ارسال : ۳۲۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

از رفتن نوید بی اطلاع بودم چون بعد از برخورد توهین آمیز ندا به اتاقم پناه برده بودم و دیگر بیرون نیامده بودم. آن شب تا ساعتها خواب به چشمانم نیامد و به ندا و کینه‌‌هایی که از من در دل داشت فکر کردم و چندین بار هم سعی کردم خودم را جایش بگذارم و بهش حق بدهم که چنین برخوردی داشته باشد اما نتوانستم. من حرف بدی نزده بودم که چنین برخوردی جوابم باشد! خسته شده بودم از تنها نشستن توی اتاقم. برخاستم

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نسترن

    00

    رمان جذابه و قلم شیوایی داره ممنون از نویسنده

    ۷ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    تشکر عزیزم💖🌹

    ۷ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    واویلا چقدر ندا وحشی🤬عالی بود مرسی مرضیه جونم ❤️😘

    ۷ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    داره کم کم خودش رو نشون می‌ده. عزیزی💞🌹

    ۷ ماه پیش
  • اسرا

    00

    ندابده ولی زن بابانامادری یاهرچیزی بدنیست خیلی خوبن محبت می کن میگن خوب خربزه خورده بایدخوب بشه به بچه تشربزن میگن وای چقدربدووای بحال اون بچه مادرش طلاق گرفته پس همه بدنیست همانطورکه مادرخوب مطلق نی

    ۷ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    درسته همه زن باباها بد نیستند. واقعا بعضیا تمام تلاششون رو برای راضی نگهداشتن فرزند همسرشون می‌کنند. ندای قصه ما هنوز کامل شخصیتش تو قصه باز نشده و فعلا باید منتظر باشید.

    ۷ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    زن بابا هیچ وقت نمیتونه مادر باشه،از ندا متنفرم

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.