پارت سی :

به محض رسیدن به خانه یکی از قرص¬هایی که ویدا تجویز کرده بود را خوردم و کمی خوابیدم.

از خواب بیدار شدم، مادرم چندبار تماس گرفته بود و آوا گفته بود که خوابم، برای آنکه نگران نشود سریع باهاش تماس گرفتم.

- جونم مامان

- خوبی؟ آوا گفت ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.