بلاک کد به قلم حدیث افشارمهر
پارت سی و هشتم
زمان ارسال : ۳۵۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
دستش را کشان کشان کشیدم و گوشه ای ایستادیم با صدای آرامی گفتم:
-الهام مرده!
متحیر و شوکه گفت:
-چــی؟
از صدای داد الینا نگاه پرستارهای این بخش به سمت ما جلب شد.
دستم را جلوی دهانش گذاشتم و هراسان گفتم:
-هیش ساکت شو.
نفس زنان با ترس جملات نا مفهومی را تکرار کرد.
دستم را برداشتم و با صدای آرامی گفتم:
-به نظرم یه بلایی سرش آوردن.
الینا با چشم هایی گرد شده گ