تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۳۲۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
حال:
آذین تا یک ساعت دیگر به تهران میرسید. یوسف که خط و نشانهای چشمی آراد برای سمیر را دیده بود، بدون اینکه چیزی به روی خودش بیاورد، از آراد خواسته بود آنها را به خانه برساند و به استقبال آذین، به ترمینال برود. از معذب بودن سمیر و اخمهای آراد حس خوبی نداشت و نمیخواست پسرش بخاطر ماجرایی که هنوز از آن خبر ندارند با داماد خانواده دست به یقه بشود و حرمتهای بینشان بشکند. در ای
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰زودتر بخونید که پارتهای پایانیه.
۳ ماه پیشناشناس
00خیلی رمان جذابیت ممنون
۴ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
خوش بشینه به نگاهتون؟🥰🥰
۴ ماه پیشخاطره
10عالی
۱۱ ماه پیشنازنین مریم
00خیلی خیلی قشنگ و هیجان انگیز شده ،بی صبرانه منتظر ادامه رمان هستم خدا قوت نویسنده جان
۱۱ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم
۱۱ ماه پیش
فریبا
00نخوندم هنوز که نطر بدم