پارت دوازده

زمان ارسال : ۳۲۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

روزها تا آخر هفته تند می‌گذشت و ما دنیایی کار داشتیم.
پنجشنبه خروس خوان عزت الله خان خاله خانم را رساند و خودش بعد نوشیدن چای رفت. من که از خجالت توی پستو بودم. ننه گفته بود آنجا بنشینم. نگفته بود هم رویم نمی شد توی اتاق بیایم. دیده بودم که دختران، چطور وقتی نامزدشان را می بینند، خجالت می کشند و فرار می کنند. فکر می کردم من هم باید همین طوری باشم.
ننه‌ام کبری بندزن را خبر کرده بود.

269
47,370 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سیتا

    00

    بیچاره طوبا هنوز تو خواب خرگوشی به سر میبره

    ۱۱ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    😢😢

    ۱۱ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    ❤❤

    ۱۰ ماه پیش
  • نرگس

    00

    رمان زیباییه مرسی نویسنده جان قلم پایدار

    ۱۱ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    قربونتون

    ۱۱ ماه پیش
  • اسرا

    00

    بیچاره مرده سن انچنانی نداره طوباهنوزبچه است

    ۱۱ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    بله برای طوبا بزرگه

    ۱۱ ماه پیش
  • یلدا

    10

    قلبم داره برای طوبا آتیش میگیره این چه رسمیه خدایی اینقدر تفاوت سن !مشخصه که چقدر سختی میکشهدر آینده نمی دونم چرا 😢😶 عالیه نویسنده جان آدم خودشا را توی اون فضا حس میکنه خسته نباشید

    ۱۱ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    ممنونم از محبت‌تون

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید