پارت سی و پنجم :

سیما و ثمین و نوشین از در باز آپارتمان داخل شدند. جمعه بود و با شوق و ذوق و نایلون خوراکی به دست، برای دیدن پرهام آمده بودند. پله‌‌های دو طبقه را رد کرده و به طبقه سوم رسیدند. ناگهان با دیدن پرهام که معصومانه و در سرما، پشت در آلبالویی آپارتمان به خواب رفته بود، رنگ از رویشان پرید. سیما تو سر زنان به طرف پسرش دوید و صدایش زد:
ـ پرهام! پرهام جان! مادرت بمیره، تو مگه خودت خونه نداری اینجا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۱۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • الی

    00

    خوبه

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.