پارت سی و سوم :

شام در محیط گرم و صمیمانه‌‌ای صرف شد. الهه و مهسا ظرف‌‌ها را آشپزخانه بردند و عمه فرزانه از الهه خواست پیش او برود. الهه به سوی او رفت و کنارش نشست. عمه فرزانه دست او را به گرمی فشرد و با محبت گفت:
ـ از شوهرت راضی هستی؟
الهه لبخند زد. به پرهام که مشغول پیام دادن به یکی از دوستانش بود، نگریست و گفت:
ـ بله.
ـ خب خدارو شکر.
عمه آهی کشید و گفت:
ـ الهه جان! وقتی شنیدم ازدواج

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۱۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.