بازگشت عاشقانه به قلم مرضیه نعمتی
پارت بیست و نهم :
شب بود و پرهام با خیال اینکه الهه خواب است به آرامی داخل خانه شد. به طرف اتاق میرفت که از آشپزخانه صدای او را شنید:
ـ اومدی؟
به طرف الهه برگشت:
ـ نخوابیدی؟
ـ خوش گذشت؟
پرهام سکوت کرد.
ـ پشیمونی از اینکه ازدواج کردی؟
پرهام دست و پایش را گم کرد و لبخندی تصنعی زد:
ـ معلومه که نه.
ـ فکر نمیکردی ازدواج این همه گرفتاری داشته باشه، نه؟
ـ داری از م
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۱۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.