قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت بیست و ششم :
حرفی برای گفتن نداشت. نه خانوادهاش برتری چشمگیری نسبت به خانوادهی او داشت و نه خودش قابلیت دهانپرکنی.
کلمه به کلمه حرفهای او بوی فرهنگی را میداد که صبرا تاکنون فقط عنوانش را شنیده بود. فرهنگ شهادت. واژگانی که این روزها به گوش خیلیها غریبه بود.
از بیمارستان تا خانه در سکوت گذشت. نه یاسین حرفی زد و نه او واکنش خاصی از خودش نشاند. فقط نشست روی صندلی عقب و متفکر زل زد به خیابا
مطالعهی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۱۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
انیس
00ایشالا که خوب باشه