پارت بیست و پنجم :

_ هوای یاسینمو داشته باش. دکتر گفت حداقل دو روزی بستریم. من نباشم لب به غذا نمی‌زنه. شرمنده عزیزم، هم خونه‌تو اشغال کردیم، هم آسایشتو گرفتیم، هم توقعاتمون انتها نداره.

صبرا آب دهانش را بلعید. یعنی در نبود زهرا باید به یاسین خدمات می‌داد؟ منتظر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.