پارت چهارم

زمان ارسال : ۳۰۳ روز پیش

ﺍﺧﻢﻫـﺎﯼ ﻣﻬﺘـﺎﺏ ﺩﺭﻫﻢ ﺑﻮﺩ. ﺻــــﺪﺍﻳﺶ ﻫﻢ ﻣﯽﻟﺮﺯﻳـﺪ. ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻤﻠـﻪﯼ

ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪﺯﻭﺭ ﺑﺪﻭﻥ ﮔﺮﻳﻪﮐﺮﺩﻥ ﺍﺩﺍ ﮐﺮﺩ.

_ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟!



ﺑﺎ ﺳـﻮﺍﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﻔﺲ ﭘﺮﺳـﻴﺪ ﺍﺣﺴـﺎﺱ ﺷـﻔﻘﺖ ﮐﺮﺩ. ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴـﯽ ﮐﻪ

ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻭﺳـــﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﮐ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید