رویای مهتاب به قلم مبینا طاهری طیب
پارت چهارم
زمان ارسال : ۳۶۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
ﺍﺧﻢﻫـﺎﯼ ﻣﻬﺘـﺎﺏ ﺩﺭﻫﻢ ﺑﻮﺩ. ﺻــــﺪﺍﻳﺶ ﻫﻢ ﻣﯽﻟﺮﺯﻳـﺪ. ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻤﻠـﻪﯼ
ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪﺯﻭﺭ ﺑﺪﻭﻥ ﮔﺮﻳﻪﮐﺮﺩﻥ ﺍﺩﺍ ﮐﺮﺩ.
_ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟!
ﺑﺎ ﺳـﻮﺍﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﻔﺲ ﭘﺮﺳـﻴﺪ ﺍﺣﺴـﺎﺱ ﺷـﻔﻘﺖ ﮐﺮﺩ. ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴـﯽ ﮐﻪ
ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻭﺳـــﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﮐ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مهتاب
۲۴ ساله 00اول رمان مهتاب با ماشینش رفت دانشگاه موقع برگشت تاکسی گرفت بد تر این که تو اون گرما که گفت اب تبخیر میشه خونه خودشون رفت سردش شد؟ حالا این هیچی ب عماد گفت میرم شمال رفت دانشگاه!!! مسخره شد که