پارت سی و سوم

زمان ارسال : ۳۷۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه

مینا متفکرانه به نیکی چشم دوخته شروع به حرف زدن کرد: «اون موقع واقعاً همین تصمیمو داشتم اما وقتی پامو به آب زدم، یه فکر پرقدرت به ذهنم اومد. این‌‌که به جای این عمل نادرست برگردم تهران و با رامین صحبت کنم. پیمان بچه‌‌ی اون بود و باید قبولش می‌‌کرد.
حاضر بودم تا آخر عمرم نادیده گرفته بشم اما این اتفاق برای پسرم نیفته. فوری برگشتم تا نامه‌‌ای رو که دست مادرت داده بودم ازش بگیرم اما ا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.