پارت بیست

زمان ارسال : ۳۷۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

صبح که از خواب بیدار شد، باورش نشد در خانه‌‌ی مردی است که همیشه از فکر کردن به او فرار می‌‌کرد... در اتاقش را باز کرد و خواست از پله‌‌ها پایین برود که صدای زنانه‌‌ای از زیرپله‌‌ها شنید:
ـ این پسر دل خوشی از تو نداره. برای چی با خودت آوردیش؟
صدای عصبانی رامین را شنید که در جواب همسرش می‌‌گفت:
ـ پسرمه! می‌‌فهمی؟
الناز دست به کمر ایستاد و با لحنی نیش‌‌دار گفت:
ـ پسری

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    پیمان بزرگ بوده چندپارت قبل گفتید۱۶ مدرسه میره ازآمدنش ۵سال گذشته که خانواده آرمان فهمیدن

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.