پارت هجده

زمان ارسال : ۳۷۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه

مادرت... مینا.
نامه با صدای فریاد پیمان به سرعت از دست نیکی افتاد.
ـ تو اتاق من چی کار می‌‌کنی؟؟؟
نیکی تندی اشک‌‌هایش را پاک کرد و با سری زیر گرفته جواب داد:
ـ اومدم تمیزش کنم.
پیمان یک تای ابرویش را بالا برد:
ـ یادم نمیاد ازم اجازه گرفته باشی!
نیکی بدون این‌‌که به او نگاه کند، گفت:
ـ ببخشید خب... اشتباه کردم!
پیمان لبخند عصبی زد و گفت:
ـ فقط همین؟! ببخش

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سکینه

    00

    رمان خوبی بود

    ۱۲ ماه پیش
  • اسرا

    10

    عجب اتفاقی

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.