پارت نهم

زمان ارسال : ۳۶۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

همسر استاد از شنیدن کلمه‌‌ی خانم برآشفت:

ـ مرتضی! با من این‌‌طوری حرف نزن. من غریبه نیستم. مادر پسرتم!

حورا زیرلب زمزمه کرد: «مرتضی!...»

استاد شکیبا با شنیدن کلام آخر که حساسیت خاصی روی آن داشت، سرش را بالا برد و خیره در چشمان او ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.