تاربام، گذرگاه سکون به قلم مریم دولتیاری
پارت سی و پنجم
زمان ارسال : ۳۶۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
سروان مردی جوان بود. حدود سی و دو ساله که اصلاً به سنش نمیخورد بتواند کاری از دستش بر بیاید. نگاهی به من انداخت و بعد رو به کمند پاسخ داد:
- روز بیست و یک تیر، ساعت پنج و بیست و شش دقیقه صبح خواهر شما مثل هر روز، درست جلوی خونه سوار تاکسی شده، احتمالاً به مقصد محل کارش؛ امّارمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد
اسرا
00شهرکوچیک فبل شش ازخونه درآمدن برای رفتن به کارمشکوکه