پارت صد و هشتم

زمان ارسال : ۱۷۵ روز پیش

- باز من یه نفعی دارم علف هرز!

نیهان با حرص روی میز کوبید که برگای دوتامون ریخت و از جا پریدیم.

با عصبانیت از روی صندلیش بلند شد و کف دست‌هاش رو روی میز گذاشت.

نگاه آتیشیش رو که عصبانیت داشت توش شعله می‌کشید روی من و پیمان گردوند ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید