پارت هفتم

زمان ارسال : ۳۰۴ روز پیش

الکساندر ایستاد. با بهت چرخید و با دیدن عکس هوش از سرش پرید. ساموئل گفت:

_ این تو آخرین جایی که آقای والکر رفته بود پیدا شد.

الکساندر نزدیکش شد. فوراً لوح را از جیبش بیرون آورد و آن را کنار عکس قرار داد.

_ این دقیقاً شبیه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید