پارت چهارم

زمان ارسال : ۳۰۷ روز پیش

نور بنفشی  از جسم زن بیرون زد. الکس بلافاصله دستش را جلوی صورتش گرفت و پلک‌های خود را روی هم فشار داد. فهمید که این نور زیبا چه قدر کور کننده بود.  لحظاتی بعد که روشنایی خاموش شد چشمانش را باز کرد و به تماشای گربه‌‌ای ایستاد که روی چمن‌های خیس در حال ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید