بلاک کد به قلم حدیث افشارمهر
پارت سی و چهارم
زمان ارسال : ۳۶۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
بالای تخت یک صفحه ی بزرگ لامپ وجود داشت و دور تا دور اتاق کمدهای فلزی طوسی پر از وسایل پزشکی بود.
الینا کنار میز دم دستک های جراحی ایستاد قیچی را به دست گرفت و گفت:
-خیلی قدیمین.
قدمی برداشتم و به همه چیز با دقت نگاه کردم. الینا ادامه داد:
-این تیمارستان خیلی قدیمیه شاید بخش جراحی داشتن و اون این جا بود.
سرم را به چپ و راست تکان دادم و به آرامی لب زدم:
-نه نیست، مال همین