پارت بیست :

حال:

طیبه سرش را به شانه‌ی یوسف تکیه داده و چشمانش را بسته بود. تمام دیشب را میان راهروهای بیمارستان بالا و پایین رفته و حالا پشت در آی سی یو به انتظار خبری از احوال دخترشان نشسته بودند. آراد با سینی پلاستیکی که سه لیوان یکبار مصرف چایی و دو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.