پارت پنجم

زمان ارسال : ۳۹۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

ننه‌ و داداش‌ها و دایی و شوهرخاله‌ام مدام تعارف می‌کردند و احترام می‌گذاشتند. پیرزن بدون لهجه گفت: راستش خواهرزاده‌ام عزت الله خان را خودم بزرگ کردم. مادرش سرزا رفت. جای پسرم است. از خون خودم است. جانم برایش درمی‌رود. هفته پیش که برای سرکشی به دهات شما آمد، دختری را لب چشمه دید و پسندید. از نشانه‌ها گفتند که صبیه شماست. اگر ممکن است بفرمایید عروس خانم بیایند و ما ببینمشان که خیالمان ر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مهگل

    00

    عالیه

    ۱۲ ماه پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    متشکرم

    ۱۲ ماه پیش
  • سیتا

    00

    حالم از این طور آدم ها بهم میخوره طوبا گناه داره

    ۱ سال پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    طوبا خیلی گناه داره

    ۱ سال پیش
  • طوبا

    10

    میشه عکس شخصیت های رمان رو بزاری

    ۱ سال پیش
  • ملیکا

    00

    ما زنا اگه گلیم خودمون رو از اب بیرون نکشیم که دیگه وای به حالمون

    ۱ سال پیش
  • نسترن

    00

    خیلی بده که آدم نتونه برای زندگیش تصمیم بگیره😔

    ۱ سال پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    😢😢😢 چه بلاهایی که سر دختران این سرزمین با ازدواج‌های اجباری میاوردن.

    ۱ سال پیش
  • آرمیتا

    00

    مثل همیشه عالی

    ۱ سال پیش
  • آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان

    زنده باشید.

    ۱ سال پیش
  • اسرا

    00

    ۳۰ساله اون موقعه غول بود۳۰ساله این الان تازه جوان همش به سن ازدواج ربط داره وقتی دختر۱۱ سالش مردغول میشه اینکه الان خانواده طوبامیدونن این زن داره یانه

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.