پارت چهارده

زمان ارسال : ۳۷۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

فصل 8

نیکی پشت میز نشسته بود و مرتب به تماس‌‌های تلفنی جواب می‌‌داد. آن روز سرش شلو غ بود و ذهنش مغشوش. دو گوشی دستش بود و هم‌‌زمان با دو نفر صحبت می‌‌کرد. پشت خطی اول، آقای آرمان، عموی سلدا بود و پشت خطی دوم، یکی از اعضای هیئت مدیره که نتوانس ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.