زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت صد و یکم :
دوطرف پالتوی جلوباز مشکیرنگمو هم آوردم.
دیدمش که مشغول صحبت با ماهان بود.
لبخند رو لبای ماهان نشوندهنده این بود که رخشا به خوبی داره نقشش و ایفا میکنه.
تا من و دید چیزی به ماهان گفت و هردو برگشتن سمت من.
زمزمه کردم:
- باید من و ببخشید؛ یکم طول کشید.
با اشاره جدی ماهان یکی از نوچههاش پا تند کرد طرفی که ازش اومده بودم.
میک توی گوشم به صدا در اومد. یاشاره!
- ا
مطالعهی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۴۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سیتا
00فقط وقتی سام رو بازرسی میکنه چیزی بهش وصل نکرده باشن