حامی به قلم راضیه نعمتی
پارت ده :
ساعتی بعد پیمان و پوریا به پیشنهاد نوید برای صرف ناهار از اتاق خارج شدند. آرمان نگاه مهربانی به نیکی انداخت و رو به پیمان گفت:
ـ میتونم خواهرزادهتونم دعوت کنم؟
پیمان نیمنگاهی به نیکی که با ذوق به او چشم دوخته و منتظر جواب مثبتش ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zarnaz
00عالییی مرسییی😍😍