بلاک کد به قلم حدیث افشارمهر
پارت سی و سوم
زمان ارسال : ۳۶۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
**
با عجله از بین جمعیتی که در حال جنگ و دعوای خونین بودن خودم را رد کردم و به راهرو رساندم.
سرم را برگرداندم و به پرستارانی که ما بین جمعیت در حال مهار کردن بیماران بودند نگاه کردم و پوزخندی زدم الینا خیلی خوب توانست شورشی برپا کند که سر تمام خدمه نگهبانان و پرستاران بدجور گرم شود.
تغییر شیفت نیم ساعت پیش انجام شد و خبری از پرستار جمالی نبود. دستگیره را گرفتم و در را باز کردم.
Fati
00آخر این دختر کار دست خودش میده