من و یک دنیا دروغ به قلم آرزو شریفی
پارت هشتم
زمان ارسال : ۴۰۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
خواستم بازو ام را طبق عادت روی چشمانم بگذارم که با تکان دادن دستم سوزش بدی روی نزدیک آرنجم حس کردم.
- آخ
- چی شد عروس گلم؟ بیدار شدی؟
از صدای زن عمو با تعجب چشمم را باز کردم. تازه به یاد آوردم که توی بیمارستان هستم و بخاطر افت ف ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
حنا
۳۷ ساله 10تا اینجا که داستان تونسته منو با خودش همراه کنه....