من و یک دنیا دروغ به قلم آرزو شریفی
پارت هفتم
زمان ارسال : ۴۰۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
دوست نداشتم بخاطر حال بدم به اتاقم بروم تا شک بقیه را به بقین تبدیل نشود. با هر سختی¬ای بود تا موقع رفتن مهمان¬ها دوام آوردم. شانسی که آوردم این بود که عمو برای رفتن عجله داشت. زن عمو دم در محکم بغلم کرد و با چشمان خیس گفت:
- خیلی خوشحالم نغم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اصلا کار برنامه شماخ
00وب نیست خسته کننده است تامیخونی نظرلاک این کارا اخرسرخوبه