پارت دوازده :

-به من چه. برو بغل دخترت بخواب...

با "هیسی" که گفت ثمانه را ساکت کرد. می‌دانست از ادامه دادن به آن جمله خوشش نمی‌آید. تعصبش روی سلنا بیشتر از خودش بود. چیزی نگفت و همراه یاشار به اتاق‌شان رفت. دراز که کشیدند ثمانه گفت:

-هم تو با من لجبا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.