پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت ده :
پشتبند حرفش از جا بلند شد سری به غذا بزند. نفهمید جگر گرشا سوخت برای او و جوانهایی مثل آیشن و رضا.
از جا بلند شد و پشت سر آیشن رفت. جواب خواهرش را میدانست اما میخواست با حرفش او را امتحان کند. مقابل اُپن ایستاد و گفت:
-اونوقت که ما ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
°Parvaneh°
10عاشق قلمت شدم عزیزم و موضوعی که مورد هدف قرار دادی 😘❤🤍