پرونده ی ناتمام به قلم الهه محمدی
پارت دوم :
داخل رفت و در را بست سلنا سردش نشود. مستقیم مقابل شومینه بردش و روی صندلیِ گهوارهایاش نشاند. آن راکِ کوچک و صورتی را به عشق سلنا خریده بود تا وقتی بالا میآید رویش بنشیند و برایش شیرین زبانی کند. در حال درآوردن سوییشرت دخترک پرسید:
-ناهار ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
باران
00عااااااالی