پارت هفده :

فرشته چشم غره‌ی به آریا رفت وگفت:

_اصلا تو کجا می‌خوای بری؟ می‌خوای گوشی بدم با پدر و مادرت تماس بگیری؟

دستی به گردنم کشیدم باز هم آن بغض لعنتی در گلویم چمباتمه زد.به سختی دهان باز کردم:

_پنج سال پیش برخلاف نظر پدر و مادرم ازدوا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.