پارت شانزده :

مکث کوتاهی کرد .بشکنی در هوا زد و ادامه داد:

_اما صبر کن فکر کنم بتونی کمک کنی.

هر دو دستم را میان دستانش گرفت .فشار خفیفی به دستم وارد کرد.به چشمانم خیره شد.گفت:

_ هیچ کس لایق این همه دردی که درچشمانه تو، خونه کرده نیست‌.اما م ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.