تاریکترین سایه به قلم فاطمه مهدیان
پارت هفده :
فرشته چشم غرهی به آریا رفت وگفت:
_اصلا تو کجا میخوای بری؟ میخوای گوشی بدم با پدر و مادرت تماس بگیری؟
دستی به گردنم کشیدم باز هم آن بغض لعنتی در گلویم چمباتمه زد.به سختی دهان باز کردم:
_پنج سال پیش برخلاف نظر پدر و مادرم ازدوا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما