پارت چهارم :

ـ بله؟ چی شده؟ غروب بهت گفتم فردا میام میبینمت.

سکوتی چند ثانیهای برقرار شد. صدای نفسهای عصبی و بعد از آن صدای دلخورش بلند شد.

ـ نگرانت بودم. اینو نمیتونی درک کنی بعد از این همه سال؟

چشمانم را بستم بر روی فقدان نگرانیای که همیشه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.