در رویای دژاوو به قلم آزاده دریکوندی
پارت هفتاد و سوم
زمان ارسال : ۳۸۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
برای گلشن مهم نبود. هیچ چیز مهم نبود. حتی دیگر احساسی هم به او دست نمیداد! واقعا که بی رحمانه است. صاف ایستاده بود مقابلش درست مانند یک آدم آهنی. گرمای آفتابِ نزدیک ظهر داشت او را از پا میانداخت. قدمی برداشت که از کنارش بگذرد اما او مانع شد.
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
MaRi
00گلی داره رو اعصابم خط میندازه 😑😂 چرا اینطوری میکنه اخه؟؟؟