فاضلاب شیرین به قلم نسترن قره داغی
پارت دوم :
دستش را از دست پیرزن بیرون کشید و با یک پرش پشت موتورش نشست؛ کلاهش را روی سرش گذاشت و شروع به حرکت کرد.
مردم این کشور پر از ادا و ادعا بودند، درحالی که هیچ نمیدانستند.
بعضیهایشان آنقدر بوی گند بیشعوری را میدادند که فوضولات ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زرا
00بد