پارت چهل و پنجم :

-زر زده به جون حاجی قسم! من شبم رو به روزم دوخته بودم تا نبودنت خنجر نشه و جگرم رو تکه تکه نکنه. من عین سگ شب و روز توی خیریه و باشگاه و حجره دویدم تا یادم بره بعد از تو توی چه مردابی گیر افتادم.


دستم رو روی مشتش می‌ذارم و با پلک‌های ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.