پارت سی

زمان ارسال : ۳۷۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

الهی با غیض اتاق را ترک کرد و رفت.
برای این که کمی به دیار تسکین بدهم دستم را جلو بردم و با عذاب وجدان زیاد دور دستش پیچیدم.
محکم فشرد و نفس عمیقی کشید. ما خودمان را با وعده ی دکتر و بیمار گول می زدیم اما این لمس ها، این نگاه ها بی دلیل نبود.
یکی از هندزفری ها را به دستش دادم و دیگری را به گوش زدم.
آهنگی پلی کردم موسیقی که پخش شد پر از احساس بود.
چشمانش را بست و گه گاهی نفس

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ماریا

    00

    وای چقدر دلم برای رمان تنگ شده بود چند وقت بود نیومده بودم تو دلت تنگ نشده بود حدیث جون برای من😂😂 به به رمان چه هیجانی و خفن شده😍😍وای😍 رمانت عالیه،بی صبرانه منتظر ادامه رمانم🥲😍🥰

    ۱۲ ماه پیش
  • حدیث افشارمهر | نویسنده رمان

    بله که آره

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.