تاربام، گذرگاه سکون به قلم مریم دولتیاری
پارت سی و یکم
زمان ارسال : ۳۸۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
متین که انگار کلافه شده بود از بحث با من، باقی ماندهی چایش را یک نفس خورد و بعد کیفش را برداشت و گفت:
- من باید برم هشت و نیم امتحان دارم. تو هم هر کاری دلت میخواد بکن؛ ولی فکر کارگاه شیرینی پزی رو از سرت بیرون کن. حداقل با بابات حرف بزن راضی شه همینجا پیش خودش کار کنی.
رمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد
اسرا
00حالاشیرین پزی میزنه یانه