حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت ششم
زمان ارسال : ۳۷۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
شیشهی کنارش را پایین داد تا عطر سحرانگیز جنگل و خاک نمدار فضای ماشین را اشباع کند. آفتاب شوخ و بازیگوشانه از لابهلای شاخه و برگهای درختان قایمباشکبازی میکرد و به صورتش میتابید و گاهی چشمانش را تنگ میکرد. آوای دارکوب هرازگاهی از دوردست به گوش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما