حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت پنجم
زمان ارسال : ۳۷۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
وصال موبایلش را روشن کرد تا احوال مادرش و برادرش و اوضاع اهالی باغ را بپرسد، اما تماس زودهنگام پدرش مانع شد. خیره به موبایل، جوابش را نداد. نه از ترس؛ درحال سنجیدن شرایط بود. موبایل مجدد زنگ خورد. پدرش هم دستبردار نبود. سکوت و دست از صبحانه کشیدن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما