سبوی شکسته به قلم زینب اسماعیلی
پارت یکم
زمان ارسال : ۴۱۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
آسمان عجیب ابری بود کاش می بارید ،دلم باران زیبای پاییزی را می خواست ،روی میزکارم به گلدان خیره شدم؛ گلدانی که هزاربار قرار بود رنگش کنم اما انگار یک نیروی جادویی مانع ان میشد که قلم را به سمت سفال ببرم.صدای مادر برای بار هزارم تمرکزم را به هم ریخت:
_ سوگل کارت تموم نشد مهمونها رسیدنها...
و من توی دلم نالیدم که امشب چه وقت مهمانیست. شبی که من از اضطراب پشت میز نشستهام
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
۰ مشهد خراسان رضوی
00خیلی داستان جالبی بود تشکر وقدر دانیاز خانم محترم زینب ایلخانی میکنم
۴ هفته پیشمیترا
00خیلی قشنگ از کلمات استفاده کرده
۵ ماه پیشجانان
00هنوز کامل نخوندم اما احساس میکنم قشنگه
۱۲ ماه پیشسهیلا
00عالی
۱ سال پیشمصی
00خوبه
۱ سال پیشفربد
00قشنگ است.....
۱ سال پیشسحر
00عالی قلمت مانا
۱ سال پیش
نساه یساقی
00با عرص سلام وخدا قوت واقعا داستاهای شیرن واموزنده لدت میبرم سپاسکزارم از خانم محترم زینب ایخنانی